زلال حکمت
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زلال حکمت و آدرس zolalehekmat.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


لایق نبودم اربعینت کربلا باشم؛حسین جان...

[ شنبه 30 آذر 1392 ] [ 13:46 ] [ محمدحسین تقوایی ]

السلام علیک یا ابا عبدالله

...به هنگام پیری مرانم ز پیش

که صرف تو کردم جوانی خویش...

اگر چه در هفتاد و ششمین سال از حیات طیبه اش قرار دارد اما با گفتن و شنیدن نام حسین(ع) و رونق بخشیدن به محافل عزای حضرت ارباب(ع) گویا جوانی با نشاط و نیرومند است.

حاج غلام حسین طلایی در ظهر عاشورای سال 1359 قمری(1316 شمسی) در جهرم به دنیا آمد و از اوان زندگی ساکن فسا شد و اکنون به عنوان مداح پیش کسوت فسایی و پیر غلامی که سال های سال گوش جان عاشقان اهل بیت(ع) را نوازش داده است؛ در شب شعر عاشورا و در سالن اداره فرهنگ و ارشاد فسا از وی تجلیل شد.

حاج غلام حسین که (از قیل و قال مدرسه اش حاصلی نشد)؛بی سواد است اما معرفت حقیقی را در محبت به اهل بیت(ع) و اطاعت از آنان و توسل به آن ذوات مقدسه یافته است و با عنایت آن بزرگواران در آستانه هشتمین دهه زندگی از چنان حافظه ای برخوردار است که بیش از دو هزار بیت شعر در مدح و مرثیه حضرات معصومین(ع) به خاطر سپرده و در محافل اهل بیت(ع) با تسلط تمام می خواند و می گرید و می گریاند.

آنچه حاج غلام حسین طلایی این مداح حنجره طلایی را محبوب دوستداران اهل بیت(ع) قرار داده است نه صدای زیبا و رسای او و نه حافظه بی نظیر اوست! اینها هستند اما (اخلاص) ؛ (صفای باطن) و (سوز حسینی) وی؛ حاج غلام حسین را شخصیتی مثال زدنی کرده است.

او از معدود مداحانی است که قبل از گریاندن مردم؛خود می گرید. و نگارنده این سطور که توفیق آشنایی و مؤانست با او را دارد خدا را گواه می گیرد که حاج غلام حسین با تک تک ابیاتی که می خواند در خلوت خود گریسته است.

حاج غلام حسین ما هرگز مداحی را به وادی (تجارت) نکشانده و آن را وسیله خودبرتر بینی و تفاخر قرار نداده است.

تجلیل از این شخصیت باصفای اهل بیتی؛اگر چه دیر صورت گرفت؛اما کاری بود شایسته سپاس. سپاس از تمام مسؤلان فرهنگی شهرمان به ویژه ریاست محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی؛دوست و همکار فرهنگی و فرهیخته ام جناب رحمانی عزیز و انجمن های ادبی شهرستان و...

(با سپاس از پایگاه خبری تحلیلی سلام فسا به خاطر نشر این مطلب در آن پایگاه)

 

[ پنج شنبه 28 آذر 1392 ] [ 14:53 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

 

مجتهد با بصیرت

(حضور روحانیون فسا در تظاهرات سال 1357 همگام با مردم؛از راست: مرحوم حضرت آیت الله میرزا محمود نظام "ره" ؛ مرحوم حضرت آیت الله ارسنجانی"ره" ؛ حجت الاسلام شیخ مصطفی جمال زاده)

 

 

[ پنج شنبه 21 آذر 1392 ] [ 16:49 ] [ محمدحسین تقوایی ]

مجتهد با بصیرت

[ پنج شنبه 21 آذر 1392 ] [ 16:43 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

مجتهد با بصیرت

 

 

[ پنج شنبه 21 آذر 1392 ] [ 16:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

مجتهد با بصیرت

[ پنج شنبه 21 آذر 1392 ] [ 16:33 ] [ محمدحسین تقوایی ]

تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر...

روح بلند حضرت آیت الله  ارسنجانی در شب شهادت حضرت رقیه (س) به ملکوت اعلی پیوست و در جوار اجداد طاهرینش آرام گرفت...

 

سیری اجمالی در زندگی مبارز نستوه؛فقیه فرزانه حضرت آیت الله ارسنجانی(ره)

 

حیات علمی

 

حضرت آیت الله سید محمد حسین حسینی ارسنجانی-رحمة الله علیه- فرزند مرحوم سید حسن (از نوادگان شهید ثالث؛قاضی نور الله شوشتری) به سال 1301 هجری شمسی در شهر ارسنجان و در خانه ای سرشار از نور قرآن و اهل بیت(ع) دیده به جهان گشود.وی پس از طی تحصیلات ابتدایی در زادگاه خود،برای تحصیل علوم دینی راهی شیراز شد و در جوار حضرت احمد بن موسی(ع) رحل اقامت افکند و مدرسه علمیه آقا باباخان را برای حجره نشینی و تحصیل دانش برگزید.مقدمات دروس حوزوی را در شیراز تا پایان سطح عالی،نزد اساتید بنام آن روزگار همچون آیت الله العظمی حاج شیخ علی اکبر روح الایمان و آیت الله شیخ محمد علی موحد به نیکی آموخت. مرحوم آیت الله ارسنجانی پس از گذراندن دوره سطح در شیراز،برای تکمیل آموخته ها و بهره مندی از محضر بزرگان فقه و اصول؛ راهی قم شد و در آنجا محضر پرفیض درس مرجع علی الاطلاق عالم تشیع؛حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) را درک کرد و در درس خارج ان مرجع عظیم الشأن حاضر شد. رابطه استاد و شاگردی بین آن مرجع فقید و آیت الله ارسنجانی و نیز نقد آرای استاد و گفتگوی صریح و صمیمی با ایشان در حلقه درس؛ در خاطره بسیاری از بزرگان آن محفل کم نظیر زنده است.حضرات آیات عظام سید محمد تقی خوانساری(ره) و حجت(ره) از دیگر اساتید ایشان بوده اند.وی پس از چندی حلقه درس خارج آیات عظام محقق داماد و سید محمد رضا گلپایگانی را نیز همراهی کرد و در شمار اصحاب و مشاوران علمی آن بزرگواران در آمد.

 

بسیاری از فقهای نامدار و چهره های علمی در نیم قرن اخیر،از دوستان و همراهان ایشان بوده اند،از جمله حضرات آیات عظام و مجتهدین کرام؛مرحومین:

 

حاج علی صافی گلپایگانی،شیخ حسینعلی منتظری،حاج شیخ حبیب نوراللهی،سید عبدالرسول شریعتمداری،سید محمد کاظم آیت اللهی،حرم پناهی،سید جلال الدین طاهری اصفهانی،سید عبدالعلی آیت اللهی،شیخ علی پناه اشتهاردی،شهید دکتر بهشتی و نیز حضرات آیات:

 

سید موسی شبیری زنجانی،شیخ لطف الله صافی گلپایگانی،ناصر مکارم شیرازی،شیخ جعفر سبحانی و.. مراتب علمی و اخلاقی مرحوم آیت الله ارسنجانی را ستوده اند.

 

مرحوم حضرت آیت الله ارسنجانی در دوران حضور مبارک و دانش گستر خود در قم؛علاوه بر خوشه چینی از خرمن فقهای اهل بیت(ع)، در حوزه تدریس علوم و معارف آل الله(ع) نیز خوش درخشید و به تربیت چهره های نامدار و اساتید برجسته ای همت گماشت که اکنون همه آنه از استادان برجسته حوزه های علمیه قم و شیراز به شمار می روند.

 

حضور ذهن فراوان،چیرگی شگفت بر جزئیات فقهی و اصولی،آشنای ژرف با ادبیات عرب و آراء اصولی و فقهی پیشینیان، توانمندی کم نظیر در استلال و استنباط و تحلیل نظریه ها و گفتمان های فقهی،اشراف بر یکایک قواعد فقهی و جایگاه آنها در فرایند اجتهاد اصولی،شماری از فضیلت های علمی مرحوم آیت الله ارسنجانی می باشند.

 

هجرت به فسا

حضرت آیت الله ارسنجانی(ره) که دل در گرو خدمت به خلق خدا داشت؛خلوت را بر جلوه گری ترجیح داد و حسب الامر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(ره) و نیز به دعوت مردم خداجوی فارس، طریق هجرت را برگزید و رو به سوی آن دیار نهاد و از آن پس در فسا رحل اقامت افکند و مجلس درس و بحث و شاگرد پروری آراست و به گشودن گره ها و مشکلات اهل ایمان کمر همت بست. و به حق که سفر ایشان به فسا؛مصداق سفر (من الحق الی الخلق) و نشانه شهرت گریزی ایشان بود.

 

مرحوم آیت الله ارسنجانی پس از هجرت به فسا؛ضمن نشر معارف قرآن و اهل بیت(ع)،رهبری گفتمان نهضت اسلامی را به رهبری قائد عظیم الشأن راحل امام خمینی(ره)،همراه با مرحوم آیت الله نظام(ره) در این بخش از کشور به دوش داشت و اجتهاد را به جهاد آراست و با مردم و در میان مردم قدم به میدان مبارزه گذاشت.

 

تاریخ اقامه نماز جمعه در فسا به امامت ایشان به دهه چهل شمسی باز می گردد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛به فرمان امام خمینی(ره) در سنگر نماز جمعه باقی ماند و این خدمت مقدس را تا سال 1381 ادامه داد و هر هفته مردم معرفت جوی فسا را به تقوا و بصیرت فرا خواند. افزون بر آن؛ نمایندگی مردم شریف استان فارس در مجلس خبرگان در دو دوره عهده دار شد.

 

عالم ربانی

 

آنچه حضرت آیت الله ارسنجانی(ره) ر ا تا بلندای (مرد خدا) برمی کشاند؛معنویت و اخلاق مداری آن فقیه فقید است که خود حکایتی دیگر دارد و دفتری دیگر باید برای آن گشود.

 

پرهیز از شبهات،انس بی وقفه با کلام وحی و اذکار مأثوره،گره گشایی از مشکلات مردم،اقامه جمعه و جماعت و نشر آموزه های اسلام،زهد و بی رغبتی به دنیا،تهجد و احیاء شعائر الهی گوشه هایی از قضیلت های اخلاقی ئ روحی آن عالم ربانی بودند.

 

در بستر بیماری

 

این فقیه خداجو و درد آشنا در سحرگاه نهم دی ماه 1390 مصادف با شب شهادت حضرت رقیه (س) بر اثر سکته مغزی سلامت تن را از کف داد و مدتی در بیمارستان ملی عصر(عج) فسا بستری شد. آنگاه برای ادامه درمان ایشان را به شیراز منتقل کردند و در بیمارستان و سپس در منزل فرزندشان تحت مراقبت های ویژه قرار گرفتند. به گفته نزدیکان ایشان،حالات و اشاره های آن الهی مرد حاکی از تمایل ایشان به انتقال به فسا داشت و ایشان را به فسا منتقل کردند.

 

اراده حق بر آن تعلق گرفت که روح بلند و ملکوتی حضرت آیت الله ارسنجانی در سحرگاه هفدهم آذرماه 1392 و از قضا مصادف با شب شهادت سه ساله شهید اهل بیت؛حضرت رقیه(س) در جوار اجداد طاهرینش آرام گیرد.

(با تشکر از پایگاه خبری تحلیلی" سلام فسا " به خاطر انتشار این مطلب)

 

 

 

[ یک شنبه 17 آذر 1392 ] [ 12:33 ] [ محمدحسین تقوایی ]

دلسروده ای عاشورایی با الهام از غزل-مرثیه عاشورایی فخر شاعران آیینی مرحوم فاخری فسایی

......................

(عظم البلا عظم البلا قتل الحسین بکربلا)

شمشیر و نیزه و نعل اسب،پیراهن کهنه و بوریا

لب های تشنه و مشک آب،صد شعله فتاده به خیمه ها

از فاخری و زشعر او،افتاده شراره به ما سوا

(عظم البلا عظم البلا قتل الحسین بکربلا

العرش صار لقتل سبط محمدٍ متزلزلا)

...........

باید که رشته کاف و نون بگسسته و زیر و زبر شود

باید که از تن عالمی،این جان ز غصه به در شود

باید قیامت دیگری برپا زشور و شرر شود

یعنی: به گودی قتلکاه افتاده سری ز بدن جدا

(یوم القیامةِ جاء فی عاشور شهر محرم ٍ

من قتل سیدنا الحسین و تابعیه بکربلا)

...........

در کرببلا در جلوه گری آیات خدا بر پیکر او

شد نیزه نشین قرآن مبین، آیینه ی "هو" گشته سر او

از کوفه غم تا شام بلا،شد همسفر سر خواهر او

سر بر سر نی قرآن به لبش،خواهرسخنش"لاحول ولا..."

(رأس الامام علی القناة یدار فی طرق الملا

والجسم منه مترب بدمائه مترملا)

...........

از ره برسد با خنجر کین،تا مقتل او قاتل به شتاب

خواهر روی تل، در ذکر خدا در حال نگه با قلب کباب

"والشمر جالس ٌ علی..." بگذر دل من زین سطر کتاب

ای سینه بسوز ای دیده ببار،خون گریه کن از این سوزعزا

(اجر الدموع من العیون علی الحسین و صحبه

نوحوا بماتم سیدالشهداء یا اهل الولا)

..........

باید بزنم زانوی ادب بر آستان تو فاخری

تا بهره ای ببرم من از آن سحر بیان تو فاخری

رضوان الهی و رحمتش بر روح و روان تو فاخری

این مرثیه زد آتش به دلم، بر سوز کلام تو مرحبا

(الفاخریُّ رثی لمن بکت السماءُ لقتله

قد ناح جعفر ٌالحزین علی الحسین و اعولا)

..............

سروده ی : محمد حسین تقوایی

(برای آشنایی با زندگی و سروده های آیینی دانشمند فرهیخته؛خطیب برجسته و شاعر و نوحه سرای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ؛فخر شاعران آیینی مرحوم حجة الاسلام میرزا محمد جعفر فاخری فسایی به آرشیو مطالب همین وبلاگ آذر و دی 91 و اردیبهشت 92 مراجعه فرمایید)

 

[ سه شنبه 12 آذر 1392 ] [ 20:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

متن و ترجمه خطبه حماسی و شکوهمند امام سجاد(ع) در مسجد شام

 

مقدمه

اهل بیت پیامبر(ص) در اول صفر سال 61 هجری قمری در شرایطی وارد شهر شام شدند که حدود چهل سال در این شهر و اطراف آن بر ضد امیرالمؤمنین علی علیه السلام تبلیغات مسموم صورت گرفته بود.

معاویه تعدادی خطیب پول پرست را مأمور ساخته بود که به مقام و منزلت شامخ حضرت علی علیه السلام توهین و جسارت کنند و آن حضرت را مورد فحّاشی و بدگویی قرار دهند.

مردم شهر شام نیز از هنگامی که این شهر به قلمرو مسلمانان در آمده بود، تا عصر امام سجاد(ع) تنها حاکمان و فرمانروایان طائفه بنی ‌امیه را در خود دیده بودند و لذا نه محضر پیامبر(ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را.

شامیان در این مدت اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر می ‌دانستند و بر خلاف کوفیان تنها همین را می‌ دانستند که فردی خارجی به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسیده و خاندان وی به اسارت گرفته شدند. از این رو به شکرانه این پیروزی و ورود کاروان اسرا شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.

خطبه امام سجاد علیه السلام در مسجد شام

یکی از حساس ترین سخنان امام سجاد علیه السلام که تحولی عظیم در بینش مردم نسبت به امویان ایجاد کرد و معادلات یزید را بر هم زد و خط مشی او را نسبت به اهل بیت علیهم السلام کاملاً تغییر داد خطبه ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسی و دینی شام ایراد کردند. این خطبه که در مسجد شام ایراد گردیده اوج موفقیتامام سجاد علیه السلام در ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلاست.

در این مجلس یزید ملعون به یکی از خطیبان درگاهش دستور داد تا به مذمت علی علیه السلام و اولادش و به توجیه و تمجید فجایع عاشورا اقدام نماید. خطیب پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خداوند را بجای آورد فوق العاده از حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) غیبت و بدگوئی کرد و نسبت به بزرگداشت معاویه و یزید سخنانی طولانی گفت و آن ها را به هر عمل نیکوئی نسبت داد.

در این حال امام سجاد(ع) بر آن خطیب فریاد زد و فرمود: ای خطیب، وای بر تو! رضایت مخلوق را بوسیله غضب خالق خریدی. اینک جایگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ آماده بنگر و خود را برای آنجا آماده ساز!

آنگاه حضرت به یزید فرمود:

آیا اجازه می دهی من هم با مردم سخن بگویم؟

اما یزید به دلیل ترسی که از افشاگری های امام و نفوذ کلام ایشان داشت به این کار رضایت نداد.

در این حال معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیری دارد؟ بگذار تا هر چه می خواهد، بگوید.

یزید در جواب پسرش گفت: شما قابلیت های این خاندان را نمی دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث می برند، از آن می ترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبان گیر ما گردد.

اما مردم شام با اصرار فراوان از یزید خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر برود.

یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کرده باشد!

به یزید گفته شد: این نوجوان چه می تواند بکند؟!

یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشته اند.

بالاخره در اثر پافشاری شامیان، یزید موافقت کرد که امام علیه السلام به منبر برود.

حضرت سجاد علیه السلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت به گونه ای سخنرانی نمود که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. ایشان پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی

ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانی داشت علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبتدر قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق [امیر المؤمنین علی علیه السلام]، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله [حمزه]، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. [با این معرفی کوتاه] هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم.

أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّی أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّی بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَی إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَی أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَی مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ

من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.

سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود وهمانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.

حضرت سجاد علیه السلام آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد تا اینکه صدای مردم به ضجه و گریه بلند شد. چون یزید ترسید مبادا فتنه بپا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع نمود.

وقتی مؤذن گفت:

اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ

حضرت سجاد فرمود: چیزی از خدا بزرگتر نیست.

هنگامی که مؤذن گفت:

أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

علی بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می دهند.

موقعی که گفت:

أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ

در این حال امام سجّاد علیه السلام عمامه خویش را از سر برداشت و خطاب به مؤذّن گفت: تو را به حقّ محمّد ساکت باش تا من سخنی بگویم. آنگاه از بالای منبر خطاب به یزید فرمودند:

ای یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟! حضرت این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت:

به خدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! آنگاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی: محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.

در این هنگام یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! و آنگاه در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گزاردند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند.

بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام

هنگامی که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیداری را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.

روایت شده است که یکی از دانشمندان یهود که در آن مجلس حضور داشت به یزید گفت:

این جوان کیست؟

یزید گفت: او علی بن الحسین است.

یهودی گفت: حسین کیست؟

یزید در جواب گفت: پسر علی بن ابی طالب می باشد.

عالم یهودی گفت: مادر حسین کیست؟

یزید گفت: فاطمه دختر محمّد.

یهودی گفت: سبحان اللَّه!! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذرّیه پیامبر خدا رفتار کردید!! بخدا قسم اگر حضرت موسی یک نوه از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می نهاد ما او را پرستش می کردیم، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده اید امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما، چه بد امتی هستید!

در این حال یزید عصبانی شد و فرمان داد تا او را بزنند.

در این هنگام آن یهودی برخاست و گفت:

اگر می خواهید مرا بزنید بزنید، می خواهید بکشید بکشید، رها می کنید رها کنید؛ در هر صورت من در تورات می نگرم که می گوید: هر کسی ذریه پیامبری را بکشد تا زنده باشد همیشه ملعون خواهد بود و هنگامی که بمیرد دچار آتش جهنم خواهد شد.

 (این خطبه را مرحوم علامه مجلسی - رضوان الله تعالی علیه - در جلد 45 بحارالانوار و مرحوم محدث قمی- اعلی الله مقامه- در نفس المهموم ذکر کرده اند.)

 
[ پنج شنبه 7 آذر 1392 ] [ 16:35 ] [ محمدحسین تقوایی ]

این عشق پربهاست به عالم نمی دهم 

من طعم چای روضه به زمزم نمی دهم...

[ سه شنبه 5 آذر 1392 ] [ 20:29 ] [ محمدحسین تقوایی ]

عزت و شکوه حسینی در آخرین لحظات

...گل من یک نشانی در بدن داشت

یکی پیراهنی کهنه به تن داشت...

اشاره

در نوشتارهای پیشین متذکر شدم که حضور برجسته عنصر(مصیبت) در حادثه عاشورا و تأکید بزرگان دین بر (اقامه ی عزا)ی حضرت ابا عبدالله (ع) به عنوان مهم ترین راهکار پاسداشت هدف و پیام مکتب عاشورا؛متأسفانه مهم ترین علت مغفول ماندن جلوه های جمیل شکوه و عزت حسینی در این مکتب شده است.

این نوشتار به یکی دیگر از این تجلیات زیبا می پردازد.

***

همه ما از اهل منبر و مداحان اهل بیت(ع) مصیبت(پیراهن کهنه) را بسیار شنیده ایم؛ماجرایی که در واپسین دقایق عمر شریف حضرت امام حسین(ع) اتفاق افتاد و نیز بسیار بر این سوگ اشک ریخته ایم،در حالی که متأسفانه در همین حادثه جانسوز یکی از زیباترین تجلیات عزت حسینی سخت مغفول واقع شده و کمتر بدان پرداخته شده است.

به روایت سید بن طاووس امام(ع) در آخرین لحظات؛ به اهل حرم فرمودند:

(ایتونی بثوب لا یرغب فیه اجعله تحت ثیابی،لئلا اجرد منه)

(برای من جامه کهنه ای بیاورید که کسی به در آوردن آن رغبت نکند.می خواهم آن را زیر لباس خود بپوشم شاید که آن را از تن من بیرون نیاورند.)

معمولا روضه خوان ها تا این قسمت از ماجرا را ذکر می کنند و سپس به مصیبت قتلگاه و جستجوی حضرت زینب(س) در آنجا می پردازند؛ در حالی که با کمال تأسف؛ زیباترین و شکوهمند ترین تصویر این ماجرا را ذکر نمی کنند!

لهوف می نویسد:

(فأتی بتبان)

تبانی را برای حضرت آوردند! ارباب لغت؛(تبان) به ضم تاء و تشدید باء را به لباس کوتاه و کوچک و بی ارزشی معنا کرده اند که صاحبان مشاغلی خاص آن را می پوشند(ر.ک:مختار الصحاح؛محمد بن ابی بکر رازی؛چاپ بیروت؛نشر دارالفکر؛؛1424 ه.ق)

امام(ع) با مشاهده آن فرمودند:

(لا؛ ذاک لباس من ضربت علیه الذلة)

(نه؛این لباس کسی است که خواری دامن گیرش شده باشد!)

آنگاه لباسی کهنه اما شایسته آوردند و به روایت لهوف،امام(ع) آن را پاره کردند و زیر لباس خود پوشیدند؛اگر چه سخت دلی لشگر کوفه چنان بود که آن را نیز از تن او درآوردند.(ر.ک: لهوف؛سیدبن طاووس؛ترجمه: علیرضا رجالی تهرانی؛نشر نبوغ؛1385)

به راستی چرا باید این تجلی زیبای عزت الهی در عاشورای اباعبدالله(ع)؛ مورد غفلت واقع شود؟ آیا صرف گریستن-و گاه با هر مطلب بی سند و کذب اشک ریختن- ما را با پیام و هدف امام(ع) و درس های عاشورا آشنا می کند؟

آیا نوبت آن نرسیده که متولیان امر مقدس اقامه عزای سیدالشهداء(ع) – اهل منبر و مداحان و...- در محافل آسمانی عزای امام(ع) طرحی نو در اندازند؟

به امید آن روز؛انشاالله.

 

 

 

[ جمعه 1 آذر 1392 ] [ 14:17 ] [ محمدحسین تقوایی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو مطالب
ارديبهشت 1393
فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 فروردين 92
امکانات وب